فرار به سوي خدا غفلت؛ پيامدها و راههاي نجات (قسمت دوم و پاياني)

پدیدآوررضا شریفی

تاریخ انتشار1388/12/13

منبع مقاله

share 903 بازدید
فرار به سوي خدا غفلت؛ پيامدها و راههاي نجات (قسمت دوم و پاياني)

رضا شريفي

در نخستين بخش از مقاله حاضر پيرامون معنا و مفهوم غفلت، غفلت عام و غفلت خاص، انواع و علل پيدايش غفلت سخن گفته شد. در دومين و آخرين بخش اين مقاله به آثار و نتايج غفلت و راه درمان آن اشاره شده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

آثار و نتايج غفلت

غفلت به معناي انصراف قلب و هوش و حواس از خدا و آيات او، پيامدها و آثار مخرب و زيانباري دارد كه مي توان از آن جمله به گرفتاري شخص و جامعه به دنياگرايي اشاره كرد. كسان و جامعه اي كه از خدا و آيه بودن جهان غفلت مي ورزند و به آن اصالت مي بخشند گرايشي به رستاخيز و آخرت و حساب و كتاب نداشته و گرفتار دنيا و امور دنيوي مي شوند و تمام تلاش خود را بكار مي بندند تا از دنيا بهره مند شوند.
اين گونه بينش و نگرش به هستي و دنيا موجب مي شود تا نسبت به آموزه هاي وحياني بي توجه بوده و تمام كوشش خويش را مبذول به دست آوري آن كرده و رفتارهاي ضدهنجاري و اخلاقي و حتي قانوني را در پيش گيرند.
از آن جايي كه خداوند و رستاخيز در انديشه و نگرش آنان جايگاهي ندارد به سادگي اصول اخلاقي و هنجاري را كنار نهاده و برخلاف قوانين عقلاني و عقلايي رفتار مي كنند و آن را دور مي زنند. اين گونه است كه ظلم گرايي و پايمال كردن حقوق ديگران براي آنان امري عادي و طبيعي است؛ زيرا مي كوشند تا خود را به هر چيزي كه مي خواهند برسانند و از همه مواهب مادي دنيا بهره مند شوند.
خداوند در آيه 146 سوره اعراف در اين باره مي فرمايد: «به زودي كساني را كه در روي زمين بناحق تكبر مي ورزند، از آيات خود منصرف مي سازم، آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه اي را ببينند، به آن ايمان نمي آورند، اگر راه هدايت را ببينند، آن را راه خود انتخاب نمي كنند و اگر طريق گمراهي را ببينند، آن را راه خود انتخاب مي كنند (همه اينها) بخاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند.»
در اين آيه توضيح داده شده كه اهل غفلت در تحليل قرآني چه كساني هستند. از خصوصيات و ويژگي هايي كه قرآن براي اين افراد بيان مي كند مي توان دريافت كه ويژگي مهم آنان غفلت از دنيا به عنوان نشانه و آيه بودن آن نسبت به خداوند است. از اين رو انسان هايي متكبر و خودپسندي مي شوند كه در زمين نسبت به ديگران تكبر و استكبار مي ورزند و رفتارهايي بيرون از دايره حق و حقيقت از آنان سر مي زند. اصولا نه تنها به آيه بودن جهان توجهي ندارند و به جهان مادي اصالت و استقلال مي بخشند بلكه حتي در برابر آيات روشن و بينات الهي كه به صراحت و روشني، آيه بودن را فرياد مي زنند نيز بي توجه هستند و به معجزات الهي هم ايمان نمي آورند.
با توجه به همين نگرش نادرست هستي شناسي و جهان بيني غلط است كه راه رشد و كمال را نمي بينند و نسبت به ادله روشن، واكنش درست نشان نمي دهند. تاكيد بر نديدن، از آن روست كه آنان از نشانه بودن غافل مي باشند و براساس اين نگرش و بينش نادرست است كه آنان حق و حقيقت را نمي توانند ببينند و آن را به عنوان مسير كمالي خويش انتخاب كنند و به جاي آن در پي گمراهي و باطل مي روند. اين گونه است كه اهل غفلت نسبت به آيات الهي واكنشي منفي نشان مي دهند.
خداوند در آيه 136 سوره اعراف در بيان آثار و تبعات منفي غفلت، به عذاب دنيوي اشاره مي كند. به اين معنا كه اهل غفلت هرگاه در غفلت خويش غرق شوند به سبب اعمالي چون تكذيب آموزه هاي وحياني و مخالفت با اصول اخلاقي و قانوني و شرعي و تكذيب آيات الهي، خود را گرفتار خشم و غضب الهي مي كنند و خشم خداوند آنان را در دنيا به خود مي گيرد و عذاب سخت و دردناكي را بر آنان تحميل مي نمايد. خداوند با اشاره به نمونه فرعوني مي فرمايد: «ما از فرعونيان انتقام گرفتيم و آنان را در دريا غرق نموديم زيرا آنان آيات ما را تكذيب مي كردند و نسبت به آن غافل بودند.» (اعراف.136)
غفلتي كه خداوند در اين آيه از آن سخن به ميان مي آورد مي تواند هم آيات تكويني و هم تشريعي باشد چنان كه مي تواند تكذيب نسبت به آيات اعجازي قرآن نيز باشد. به اين معنا كه فرعونيان كساني بودند كه نسبت به آيه بودن جهان توجهي نداشته و از خداوند و رستاخيز وي غفلت ورزيده و به آيات تشريعي و آموزه هاي وحياني كه از سوي حضرت موسي(ع) ابلاغ مي شد بي توجه بودند و يا در برابر معجزه هاي دهگانه آن حضرت واكنش منفي نشان مي دادند. اين امور موجب شد تا خداوند آنان را به سختي در همين دنيا عذاب كند و در دريا غرق نمايد.
امور بسياري آدمي را به غفلت دچار مي سازد كه از آن جمله مي توان به امور غريزي و شهوي اشاره كرد. به اين معنا كه امري طبيعي و غريزي چنان آدمي را به خود مشغول مي سازد كه از خدا و امور معنوي و اخروي غافل مي شود. بسياري از مردم در زندگي چنان مجذوب شهوات جنسي و مادي مي شوند كه خداوند با آن كه در برابر ديدگان ايشان است از آن غافل مي شوند و همين امور جنسي و شهوي كه مي بايست نشانه و آيه اي براي يادآوري و ذكر خداوند باشد عامل غفلت آنان مي شود. از اين رو اهل غفلت گرفتار امور پست و مادي و دنيوي مي گردند و از خداوند غافل مي شوند و رفتار و كرداري را در پيش نمي گيرند كه آنان را به سوي كمال سوق دهد.

راه درمان و رهايي از غفلت

بهترين درمان همان پيشگيري است. آدمي پيش از آن كه گرفتار غفلت شود و چيزي از امور دنيوي، او را به خود مجذوب كند مي بايست مجذوب خداوند شود. از اين رو خداوند از بندگان خويش مي خواهد تا از همه چيز به سوي او فرار كنند و او را گريزگاه خويش قرار دهند چنان كه در آيه 50 سوره ذاريات مي فرمايد: ففروا الي الله؛ به سوي خداوند بگريزيد. تاكيد بر گريز و فرار به سبب آن است كه همه دنيا اگر به عنوان نشانه خداوند مورد توجه قرار نگيرد مي تواند دامي براي آدمي باشد و او را به غفلت براند. كسي كه غافل شود و مجذوب امري گردد ديگر به سادگي نمي توان او را بيدار كرد. اهل غفلت همانند جاهل مركب است كه نمي داند كه نمي داند كه نمي داند. به اين معنا كه اهل غفلت آن چنان مجذوب چيزي مي شود كه به سادگي نمي توان او را بيدار كرد. براي بيداري چنين شخصي مي بايست نخست او را از جهل مركب و ديدن هاي نادرست رهايي بخشيد. شخص غافل با هر حركتي بيدار نمي شود؛ زيرا شخصي مجذوب است.
از اين رو قرآن بر ذكر و ياد كرد دايمي خداوند تاكيد مي ورزد؛ زيرا انسان از همان آغاز چنان ساخته و پرداخته شده كه مي تواند خداوند را پيش از خود بشناسد. يعني شخص پيش از آن كه خود را بشناسد خداوند را شناخته است؛ زيرا شناخت خود به معناي شناخت ديگري است و اگر شخصي بخواهد خود را بشناسد مي بايست ديگري را بشناسد كه آن ديگري چيزي جز خداوند نيست. پس هر كسي پيش از شناخت و ديدن خود، خدا را ديده است. از اين رو خداوند مي فرمايد: «هنگامي كه پروردگار تو از فرزندان آدم از پشت هايشان پيمان و آنان را بر خودشان گواه گرفت و گفت: آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بله گواهي داديم.»
اين گواهي دادن به معناي آن است كه آدمي پيش از اين كه خود را بشناسد و بيابد خدا را يافته و شناخته است. حال اگر اين شناخت را تداوم بخشد مي تواند در مسير كمالي قرار گيرد و از غفلت رهايي يابد. اما اگر اين گونه عمل نكند ناچار در دام مي افتد و خود و خدا را فراموش مي كند؛ زيرا اهل غفلت پيش از آن كه خدا را از ياد ببرد خود را به عنوان آيه بودن فراموش كرده و گرفتار نسيان خود شده است.
بر اين اساس براي پيشگيري مي بايست همواره خود را به عنوان آيه به ياد آورد و خدا را ياد كند. اين همان چيزي است كه در آيات قرآني به ياد خود بودن از آن تعبير مي شود؛ زيرا كسي كه به ياد خود است و خود را فراموش نمي كند خدا را فراموش نخواهد كرد چنان كه كسي اگر خدا را فراموش نكند و همواره متوجه و متذكر باشد، خود را فراموش نمي كند و اهل غفلت نمي گردد.
راه رهايي آن است كه آدمي همواره آيه بودن را در نظر گيرد و با تصحيح نگرش و بينش خود نسبت به هستي و خود، رفتاري براساس بينش حقيقي داشته باشد. چنانكه گفته شدخداوند براي آن كه مؤمنان گرفتار آثار و پيامدهاي وخيم و زيانبار غفلت نشوند در آيات قرآني و آموزه هاي وحياني راهكار برونرفت و رهايي از غفلت را بيان مي كند؛ زيرا غفلت دشمني بس بزرگ است كه موجبات نابودي آدمي را فراهم مي آورد. حضرت علي(ع) فرمودند: غفلت، زيان بخش ترين دشمنان آدمي است. آن حضرت در جاي ديگري مي فرمايند: «الغفله ضلاله» غفلت يك نوع گمراهي است.
دليل چنين مطالبي از سوي آن حضرت(ع) اين است كه غفلت باعث مي شود انسان راه هدايت و نور را گم كند و اين گونه است كه از خداوند و ذكر او نيز غافل مي شود و از چشم خداوند مي افتد؛ از اين رو خداوند متعال در حديث قدسي به حضرت رسول اكرم(ص) مي فرمايند:... من يغفل عني لاابالي باي واد هلك.» كسي كه از من غافل باشد باكي ندارم (اهميتي نمي دهم) كه او در چه بيابان و دره اي به هلاكت مي رسد. (نگاه كنيد: به كتابهاي غررالحكم، ميزان الحكمه و اصول اخلاقي امامان، محمد مهدي اشتهاردي، ص85)

ياد خدا بطور پيوسته، درمانگر غفلت

خداوند در آيه 205 سوره اعراف مي فرمايد: «و در دل خويش، پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و آشكار و پنهان يادكن و از غافلان مباش.»
علامه طبرسي در ذيل آيه در كتاب شريف تفسير مجمع البيان مي نويسد: به باور برخي روي سخن در آيه شريفه با پيامبر گرامي است، اما پيام به مردم با ايمان است؛ چرا كه آن حضرت آن گونه كه شايسته و بايسته بود با آفريدگارش راز و نياز مي كرد. پاره اي نيز بر آنند كه روي سخن با مردم است و به آنان دستور مي دهد كه: هان اي مردم! خداي خود را با تضرع و ترس و آرام و آهسته بخوانيد و آن گونه كه شايسته است او را ستايش كنيد و بزرگ داريد و به ياد آوريد.
«زراره» از حضرت باقر(ع) يا از حضرت صادق(ع) آورده است كه: هرگاه به عنوان مأموم به نماز ايستاده اي و امام، قرائت را آهسته مي خواند سكوت كن و در دل خدا را ستايش نما.
به باور برخي منظور اين است كه با تفكر و انديشه در نعمت هاي خدا به ياد او باش. اما به باور برخي ديگر منظور اين است كه به ياد شكوه و عظمت و نامهاي نيكو و صفات بزرگ خدا باش. و بدان دليل مي فرمايد كه با تضرع و بيم او را بخوانيد زيرا دعا با اين ويژگيها بهتر پذيرفته مي شود.
«جبايي» مي گويد: ياد خدا به آرامي و در دل، خالص تر و از ريا دورتر است. و منظور از اين نكته كه قرآن خاطر نشان مي سازد دعا به آرامي و آهسته باشد اين است كه صدا معتدل باشد و از مرحله دلنشين آن نگذرد؛ همان گونه كه در آيه ديگري مي فرمايد: و نمازت را به آواز بلند و يا بسيار آهسته مخوان؛ و لاتجهر بصلاتك و لاتخافت بها...
«ابن عباس» در اين مورد مي گويد: منظور اين است كه شرايطي به وجود آيد كه امام صداي خود را به گوش مردمي كه به جماعت ايستاده اند برساند. بالغدو والاصال به باور برخي، قرآن بدان دليل روي نيايش بامدادان و شامگاهان انگشت مي نهد كه انسان در اين دو وقت از انديشه دنيا و كسب و كار آسوده است و بهتر مي تواند دل در گرو ياد خدا و عشق او بسپارد، ولا تكن من الغافلين و از آن كساني مباش كه از ياد خدا و نيايش با او و نماز و دعا غافل هستند.
به عقيده گروهي از جمله «ابن زيد» روي سخن در آيه شريفه با كساني است كه به سكوت و شنيدن آيات قرآن فرمان يافته اند؛ به همين جهت بود كه مسلمانان هرگاه صداي تلاوت قرآن را مي شنيدند، سراپاگوش و ادب مي شدند و با شنيدن نام خدا و بهشت و دوزخ او، صداي خود را به دعا و نيايش با خدا بلند مي كردند.

ديدگاه علامه طباطبايي(ره)

علامه طباطبايي درباره اين آيه مي نويسد: آيه، ذكر و ياد پروردگار را بدو قسم تقسيم كرده، يكي توي دل و يكي به زبان و آهسته، اسراف كنندگان برادران شيطان هايند. (سوره اسري آيه 27) آن گاه هر دو قسم را مورد امر قرار داده، و اما ذكر به صداي بلند را مورد امر قرار نداده بلكه از آن اعراض كرده، و اين نه به خاطر ذكر نبودن آن است، بلكه به خاطر اين است كه چنين ذكر گفتني با ادب عبوديت منافات دارد.
دليل اين معنا روايتي است كه از رسول خدا(ص) وارد شده كه در بعضي از جنگهايش با اصحابش طي مسافت مي كرد تا رسيدند به بياباني هولناك، و اتفاقاً آن شب شبي تاريك بود يكي از اصحابش به صداي بلند تكبير مي گفت، حضرت فرمود: آن كسي را كه شما مي خوانيد نه دور است و نه غايب- البته ناگفته نماند كه اين روايت نقل به معنا شده. «تضرع» از «ضراعه » و به معناي تملق توأم با نوعي خشوع و خضوع است، و «خيفه » يك نوع مخصوصي از ترسيدن را گويند، و منظور، آن نوعي است كه با ساحت مقدس باري تعالي مناسب است، بنابراين در معناي «تضرع» ميل و رغبت به نزديك شدن به شخص متضرع- اليه، و در معناي «خيفه» پرهيز و ترس و ميل به دور شدن از آن شخص نهفته است، پس مقتضاي اينكه ذكر را توصيف كرد به دو وصف تضرع و خيفه، اين است كه آدمي در ذكر گفتنش حالت آن شخصي را داشته باشد كه چيزي را هم دوست دارد و به اين خاطر نزديكش مي رود و هم از آن مي ترسد و از ترس آن به عقب برگشته و دور مي شود، و خداي سبحان هرچند خير محض است، و شري در او نيست، و اگر شري به ما مي رسد از ناحيه خود ما است، و ليكن خداي تعالي ذو الجلال والاكرام است، هم اسماء جمال را دارد كه ما و هر چيزي را به تقرب به درگاهش دعوت نموده و بسويش جذب مي كند، و هم داراي اسماء جلال است كه قاهر بر هر چيز است، و هر چيزي را از او دفع و دور مي كند، پس ذكر شايسته او- كه داراي همه اسماء حسني است- به اين است كه مطابق با مقتضاي همه اسماءش بوده باشد چه اسماء جماليه او و چه اسماء جلاليه اش (نه اينكه تنها بر طبق اسماء جماليه اش باشد) و اين صورت نمي گيرد مگر اينكه تضرعاً و خيفه و رغبا و رهبا باشد.
«ولا تكن من الغافلين»- اين جمله تأكيد امر به ذكر در اول آيه است، و در آن از خود غفلت، نهي نكرد بلكه از داخل شدن در زمره غافلان نهي فرمود، و مقصود از غافلان آن كساني هستند كه غفلت در ايشان مستقر شده است.
با اين بيان روشن مي شود آن ذكر مطلوبي كه در اين آيه به آن امر شده عبارت است از اينكه انسان ساعت به ساعت و دقيقه به دقيقه به ياد پروردگارش باشد، و اگر احياناً غفلت و نسياني دست داد مجدداً مبادرت به ذكر نموده و نگذارد كه غفلت در دلش مستقر گردد، و در آيه بعدي نيز دلالت بر اين معنا هست.
پس آنچه كه از آيه استفاده مي شود استمرار بر ذكر خدا در دل است درحالت تضرع و خيفه، ساعت بساعت و ذكر به زبان در صبح و شام. كه قرب به خدا فقط به وسيله ياد و ذكر او حاصل مي شود.
به نظر مي رسد كه براي رهايي از غفلت، انسان چاره اي جز ذكر و ياد كرد دايم و هميشگي خداوند ندارد. از اين رو خداوند بر ذكر دايمي در شبانه روز تأكيد مي كند تا غفلت قلبي و آثار آن از دل ها و زندگي آدمي دور شود.
لازم است كه شخص همواره در طول شبانه روز ياد خدا را در دل زنده نگهه دارد و دمي از خداوند غافل نشود تا گرفتار غفلتي نگردد كه داراي عذاب الهي شود.
خداوند در آيه92 سوره يونس مي فرمايد كه اگر كسي همواره خداوند را در برابر و حاضر و شاهد داشته باشد هرگز در دام غفلت گرفتار نمي شود: فكفي بالله شهيدا بيننا و بينكم ان كنا عن عبادتكم لغافلين. در حقيقت كساني دچار غفلت مي شوند كه خداوند را در همه جا و در همه امور بين خود و ديگران شاهد و حاضر نبينند.
مطالعه در آثار تكوين و تشريع و تحقيق دايمي در ايات و نشانه هاي گوناگون خداوندي موجب مي شود تا از اهل غفلت بودن رهايي يابد و به عنوان اهل ذكر و حضور باشد. اين مطلب به گونه اي در آيه 651 سوره انعام بيان شده است.

مقالات مشابه

معماری ذکر و معماری غفلت از منظر قرآن کریم

نام نشریهکوثر

نام نویسندهسیدمحمدرضا علاء‌الدین

خودفراموشي، عامل سقوط

نام نویسندهمحمدتقی مصباح یزدی

خودفراموشى عامل سقوط انسان - بخش نخست

نام نشریهروزنامه ایران

نام نویسندهمحمدتقی مصباح یزدی

سيماى غافلان در قرآن

نام نشریهمرکز فرهنگ و معارف قرآن

نام نویسندهمحمد آصف عطایی